بود دلی، رفت و فراموش شد... |
دلآرام امشب از آن شبهای مهتابی است که دلت، اسیرِ این آبیِ بیانتها شده و نگاهِ خیسات به آن دورترین ستارهها خیره مانده... بیچاره دلت! هوایش بارانیست... در هیاهوی این شلوغیها و در گذرِ این ثانیهها، گاهی فقط آه میکشد! آآآآآه... اما میدانی دلآرام؟؟؟ وقت تنگ است! امشب هم دارد میگذرد... حالِ این دل هم گذراست، میگذرد... این آبیِ بیانتها را ببین. دلِ ناآرام که دستِ شب بماند، آرام میگیرد... [ دوشنبه 92/4/31 ] [ 2:35 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|